×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

سفينه حافظ

....

× زيبايي ها
×

آدرس وبلاگ من

setareh11.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/seetareh

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

این ره که تو میروی

زاهدی مهمان پادشاهی بود چون بطعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که عادت او تا ظن صلاحیت در حق او زیادت کنند.

 

1. ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی  کین ره که تو میروی بترکستان است

 

چون به مقام خویش آمد سفره خواست تا تناولی کند پسری صاحب فراست داشت گفت: ای پدر باری به مجلس سلطان نخوردی. گفت : در نظر ایشان چیزی نخوردم که بکار آید. گفت : نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که بکار آید!

 

2. ای هنرها گرفته بر کف دست  عیبها برگرفته زیر بغل

3. تا چه خواهی خریدن ای مغرور  روز درماندگی به سیم دغل

 

تفسیرحکایت و معانی :

 

فردی به مهمانی پادشاهی دعوت میشود. هنگامی که موقع خوردن غذا فرامیرسد کمتر از آن مقداری که همیشه میخورد تا سیر شود تناول نمود. و زمان نماز خواندن هم که فرا رسید بوقت نماز خواندنشان بیشتر از آنچه که همیشه عادتش بود به نماز خواندن پرداخت؛ به این قصد که دیگران نسبت به وی گمان انسانی پاک و وارسته و باخدا بودن بیشتری ببرند!!

1.  میترسم با این راهی که تو میروی به مکان مقدسی که قصدت است نرسی چرا که راهی که تو میروی بس اشتباه و بسمت گمراهی و حماقت است.

وقتی که به خانه خودش برگشت درخواست کرد برایش سفره غذا بگسترند تا دوباره طعامی بخورد بلکه سیر شود. وی پسری باهوش و فهیم و اهل تفکر داشت که با مشاهده اوضاع از پدرش  پرسید : ای پدر مگر در مهمانی سلطان غذایی نخوردی؟؟؟!

پدر پاسخ داد: در حضور پادشاه عمدا چیزی که به چشم آید نخوردم تا خود را کم خوراک و اهل قناعت نشان داده باشم. پسر به پدرش گفت: پس قضای نمازت را هم دوباره بخوان که آن نمازی که آنجا به قصد تظاهر خوانده ای چیزی نیست که پذیرفته شده باشد و فردای قیامت بدردت بخورد !!

2.  ای کسی که خوبیهایت را پیش روی دیگران مینهی و عیب هایت را از نظر شان پنهان میکنی در حالی که بهشان واقفی تا بلکه تو را انسانی نیکو بپندارند.

3.  فکر میکنی با این ریایی که جلوه میدهی و اعتباری که به لطف ریایت بدست می آوری و بدان مغرور و غافل و سرخوشی،  در روزاحتیاج و کوتاه دستی ات از همه جا چه میتوانی بخری؟!!چه سودی میتوانی ببری و چه عایدت خواهد گشت؟؟!!ConfusedClapApprove

 

                                  � گلستان سعدی. باب دوم. در اخلاق درویشان.حکایت ششم �


سه شنبه 11 بهمن 1390 - 2:20:14 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم